
پلتفرم داخلی سودا یا رویا
متن پیش رو در هم میهن منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست
علی پیرابی
شما همین الان میتوانید با خرج چند میلیون تومان اپلیکیشنی مانند پلتفرمهای خریدوفرش یا حملونقل پرمخاطب ایرانی تولید کنید. با کمی خرج بیشتر حتی میتوان چیزی شبیه فیسبوک و اینستاگرام ساخت؛ به همین راحتی. خیلیها با همین سودا گمان کردند که میتوانند با غولها رقابت کند. درواقع آنها نوک کوه عظیم یخی را میدیدند که تقریبا همهچیزش مستتر بود و همه این همهچیز را میتوان به یک عبارت خلاصه کرد؛ اعتماد کاربران. عمده سرمایه تمام پلتفرمهایی که در جهان امروز مورد اقبال قرار گرفتهاند، اعتمادی است که مخاطبان به آنها دارند. واضح است که بخشی از این اعتماد مرتبط به بحثهای تکنیکی است. تجربه کاربری، دیزاین و... دیگر چیزهایی که کاربر با آن سروکار دارد، میتواند حس اعتماد به مخاطب دهد. بیشتر از اینها، تجربهای است که مخاطب در مواجهه با کسانی که بهعنوان نماینده آن پلتفرم شناخته میشوند، کسب میکند.
در این سالها فقط هم این نبوده که جوانانی بیتجربه، کار را ساده انگارند و کل یک پلتفرم را به آنچیزی که میبینند تقلیل دهند، بلکه بیشتر از هر فرد و نهاد دیگری در کشور ما، این دولت در ادوار مختلف بوده که در سودای کنترلگری شبکههای اجتماعی آنلاین، چندباری خیزی برداشته است و هربار منجر به زمین خوردن پرهزینهاش شده. هزینههای گزافی که معلوم نشد کجا رفت و چه شد، هزینهای که از جیب مردم برای سودایی تلف شد که بهزعم همه کارشناسان از ابتدا مشخص بود این ره که میروند به ترکستان است.
سال 98 که برای اولینبار اینترنت بینالمللی ایران بهصورت کامل قطع شد، نقطهعطفی برای آزمون این بود که وضعیت ایران بدون ارتباط با جهان بیرون چگونه است. خرید میتوانستیم بکنیم، در سرویسهای خدمات ایرانی هم دچار مشکل نمیشدیم، اما گویی در قفس بودیم. مردم فقط وارد سایتهای داخلی میتوانستند شوند که نامشان را بهیاد داشتند، چراکه کاربران عادت داشتند پیش از هرکار دیگر، صفحه گوگل را باز کنند، نام سایت مورد نظر را گوگل کنند و از آن مسیر بروند یا بالای براوزری که باز میکردند نام سایت مورد نظرشان را تایپ میکردند و وارد میشدند. این تنها یک حرکت نبود، رفتاری بود که در کاربران ایرانی شکل گرفته و جا افتاده است. برای همین آن روزهای قطعی اینترنت برای مردم بسیار دشوار بود. یک ایمیل ساده هم نمیتوانستند به یکدیگر بزنند، رابطه کسانی که خارج از ایران زندگی میکردند با مردم داخل قطع شده بود، مگر به سبک دههها پیش و با هزینه بسیار ازطریق صحبت تلفنی. کسبوکارهای اینستاگرامی، استارتآپها، معاملهگران بازارهای بینالمللی و ارزرمزها، دانشجویان، افرادی که از اینترنت برای سرگرمی استفاده میکردند و خلاصه تقریبا «همه» روزگاری سخت میگذراندند.
حتی حال و روز این روزهای صداوسیما میتوانست مایه عبرت باشد و الگویی برای تغییر استراتژیها، اما متاسفانه تصمیمگیران ما چشم بر واقعیتها بستهاند. شاید صداوسیما را بتوان چنین توجیه کرد، یعنی اگر در ذهن و ضمیر آنان بنشینیم و به صداوسیما فکر کنیم، بتوانیم بگوییم ما فقط برای همان درصد همیشه وفادار برنامه میسازیم و استراتژیهای صداوسیمای کممخاطب را میچینیم، در رابطه با شبکههای اجتماعی این الگوسازی جواب نخواهد داد.
اول اینکه پلتفرمهایی مثل صداوسیما یکسویه نیست، تعاملی است. چنین نیست که با کمترین میزان مخاطب هم بتواند به حیات خودش ادامه دهد. از سوی دیگر هرچقدر پلتفرمی به لحاظ ظاهری و تجربه کاری وسوسهانگیز باشد، نمیتواند خلأهایی که در رابطه با اعتماد دارد را پر کند. روزهایی که جامعه در چنین شرایطی بهسر نمیبرد، ترجیح غالب مردم ایران استفاده از پلتفرمهای مورد اقبال خارجی بود. آنقدر که تقریبا همه مسئولان از وکیل و وزیر گرفته تا طرفداران دوآتشه فیلترینگ هم برای گفتههای خودشان از همین پلتفرمهای فیلترشده استفاده میکردند/ میکنند. یعنی همه آنان که سودای این قطع کردن اینترنت بینالمللی را هم دارند در یک الگوی رفتاری مانند غالب مردم ایران رفتار میکنند. همه میدانیم، اینروزها در جامعه ملتهب ما اعتماد چندانی بین دولت و ملت وجود ندارد. کسبوکارهای خصوصی هم که فرسنگها فاصله با دولت دارند. حال در چنین شرایطی کسانی میخواهند میلیونها کاربر در خارج و داخل کشور را به سمت پلتفرمی سوق بدهند که تماما داخلی است.
دیدگاه / پاسخ
موارد مرتبط
محبوبترین مطالب
مجموعه ها
خبرنامه
با عضویت در خبرنامه از جدیدترین اخبار روز مطلع شوید!