حالت شب
  • Monday, 07 October 2024
 به یاد خبرهایی که در مغز ما سوختند و روزی به نام خبرنگار

نفس های آخر خبرنگاری حرفه‌ای را می شنوید؟

اصفهان

 به یاد خبرهایی که در مغز ما سوختند و روزی به نام خبرنگار

محمد رضا حسنی-نگاه کویر مرداد در بین ماه های سال برای خبرنگاران رنگ دیگری دارد ، هفدهمین روز این ماه میانه ی تابستان روزی به نامش اما نه به کامش در تقویم دارد ،  روزی برای خبرنگار ، همان سفیر حقیقت یابی که 364 روز برای دیگران نوشته و منتظر است یک روز هم برایش بنویسند ، بایستند، جشن بگیرند ، دردش را بشنوند،درمانش را جدی بگیرند، به رفاه و آسایشش اهمیت دهند ، به امنیتش لباس عمل بپوشانند و ... 

خبرنگاران این روز را به پاس خون همکار شهید جاوید «محمود صارمی» و یادآور حمله وحشیانه طالبان به سرکنسولگری ایران در مزار شریف در دل تقویم به یادگار دارند تا یادشان باشد که چطور خبرنگار بی دفاع و مظلومانه در صف اول جنگ و جهاد است و این مظلومیت همراه حرفه اش مانده و کسی برای تکریمش آنچنان که باید و شاید تلاشی نکرده است .

اما قصه پرغصه خبرنگاری در اصفهان فرق دارد ، درد دارد ، این استان امروز 528 رسانه مجوز دار از  روزنامه و هفته نامه و دوهفته و ماهنامه و فصلنامه گرفته تا خبرگزاری و  پایگاه خبری و رسانه برخط دارد ،  ولی غالب اخبار و محتوایش جایی برای سخن ندارد ، گزارش های تولیدی فاخر در آنها کیمیا شده و از این چند صد رسانه برخی تعطیل و برخی تقلیل و برخی فقط هستند که نامشان در جمع گفته شود اما این حال زار رسانه ازکجاست ؟

وقتی از شعر و شعار در وصف رسانه  به واقعیت بی‌توجهی و نگاه سرسری به ارتزاق و مشکلات رسانه‌ها و خبرنگاران میرسیم بیشتر با دلیل حال امروز رسانه آشنا می شویم ، هرجا که درد نان باشد ، حتما  کیفیت و اثرگذاری افول می کند ، خبرنگاری که هنوز امنیت شغلی ندارد ، بیمه ندارد ، بازنشستگی آسان و راحتی ندارد، امکانات رفاهی ندارد، آموزش مستمر و به روزی ندارد ، در مشکلات تنها و پر از استرس است ، چطور نقش خود را درست ایفا کند ؟  

امروز در استانی که مسئولان اسبقش از دل  روزنامه‌نگاران برمی خواستند و روزنامه‌نگاری شغلی حساس و مهم بود چه برجا مانده ؟ اصفهانی که 100 سال قبل جرائدش در اروپا دست به دست می شد و برچسب  پایتخت فرهنگ ایران بر پیشانی اش زده شده چطور  در انزوای عمیق رسانه ای فرو رفته و هنر و ظرافت در اخبارش کم فروغ شده است ؟ خبرنگاران تراز اولش یا دل در گرو رسانه های پایتخت داده اند یا شغل دومشان رسانه شده و حاضر به گسترش فعالیت حرفه ای در زادگاهشان نیستند. 

ریشه این مشکلات را می توان  در آیین هایی که به نام بزرگداشت روز خبرنگار در اصفهان برگزار شده دید ، جایی که  خاطره ای به یادماندنی پیدا نمی کنیم و دردش را در سال های اخیر بیشتر چشیده ایم .  همان تک مراسم رسمی سالیانه یک سال به تقدیر و مصادره به نفع کمدین‌ها اختصاص یافت و سالی دگر به نشست خبری استاندار و معاون استاندار بدل شد و دامان حواشی و دلخوریهایش همچنان نقل محافل خبرنگاران است و نه تنها در شأن و منزلت خبرنگاران نبوده و نیست، که معمولا پر از سخنرانی‌های مبالغه‌آمیز با قول های مقطعی و بدون پشتوانه مسئولین به پایان رسیده اند.

از نقد تعطیلی انجمن روزنامه‌نگاران ایران و تأسیس مکانی به ظاهر مستقل اما در واقع وابسته و زیر نظر اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تحت عنوان خانه مطبوعات  که بگذریم  از یک سؤال نمی توانیم گذر کنیم و از مسئولین باید پرسید که در کدام چالش و مشکلات با رسانه‌ها همراه بودید و مشورت گرفتید؟ به کدام درد مطبوعات لبیک گفتید؟

در ظاهر و در شعر و شاعر، کار خبرنگاری رکن چهارم دموکراسی و بازوی مشورتی مدیران و سبب اصلاح امور است. روز خبرنگار که می‌شود انواع و اقسام تعابیر و عبارات شاعرانه و فاخرانه به‌سوی رسانه‌ها و مطبوعات سرازیر می‌شود که این شغل همانا همچون مشعلی هدایتگر راه انسانیت و اصلاح جامعه است. 18 مرداد که می‌شود، خبرنگار نزد اکثر مسئولینِ نقد گریز و غیرپاسخگو که تعدادشان هم کم نیست، می‌شود همان حاشیه‌ساز پر دردسر دو روز قبل ، نگاه ابزاری به رسانه و خبرنگار، از برخی خبرنگار نماها  تاجر واز  برخی رسانه نماها ابزاری برای لابی و قدرت نمایی ساخته و جایی برای ثبت و نمایش تبلیغات ،تعریفات و تمجیدات بنا شده است  ، سال‌هاست روزنامه‌نگاری این مرزوبوم از فضای حرفه‌ای‌ دور افتاده و مصائبش آن قدر زیاد شده که نمیدانیم از کدام مصیبتش بنویسیم. از خودسانسوری و ترس از توقیف و تنبیه بگوییم یا از اطلاعیه‌های دستوری و امنیتی گاه و بیگاه ؟ از کنترل و سانسور و این را بنویس و آن را رها کن یا از نوشتن نیمی از حقیقت که بدتر از دروغگویی است؟ از وانفسای مطبوعات مکتوب که چند سالی است زیر پای هزینه های بالای چاپ ، معیوب بودن شبکه توزیع  و رشد شبکه‌های اجتماعی و بی‌توجهی متولیان له شده اند یا از دورانی بگوییم که نقد جایی ندارد و نقاد و تحلیلگر مغضوب می شود؟

 ما سربازان بی سلاح و بی پناهی شده ایم که قرار است در عرصه فرهنگی با دشمنان تا دندان مسلح مقابله کنیم اما کسی نیست از خودمان و موقعیت حرفیمان دفاع کند ، نتوانسته ایم همپای تکنولوژی و مخاطب رشد کنیم و خبری از حمایت های مالی و معنوی ، آموزش و پرورش حرفه ای  برای ارتقای این رشته نیست .

آهای مسئولین ، آهای مردم این شهر ، آهای اهالی رسانه ، قرار بود ما از حقایق ، درد و شادی مردم ، اخبار روز و آینده پژوهی بنویسیم ، قرار بود در نوشتن آزادی قلم معیار و ملاکی برای همه باشد ، قرار نبود اهالی رسانه درگیر دادگاه و زندان و احضار و اخطار باشند ، قرار نبود هر افشاگری علیه فساد و تباهی ، به‌جای تاوان مفسد، منجر به تهدید و ترس خبرنگار شود و  نمایش حقیقت  با ترس باشد ، قرار نبود درد نان داشته باشیم و وام دار دیگران ،  سخن کوتاه کنم و خلاصه بگویم؛ اگر به نفس نفس زدن های  این حرفه توجه نکنیم به زودی باید برای روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در ایران و این رکن چهارم دموکراسی فاتحه‌ بخوانیم.

 

دیدگاه / پاسخ