حالت شب
  • Sunday, 26 October 2025
وقتی حاج قاسم به خواب پرستار مادر شهید خرازی آمد

وقتی حاج قاسم به خواب پرستار مادر شهید خرازی آمد

مدتی در شرایط سختی قرار گرفته بودم تا اینکه شبی خواب دیدم شهید سلیمانی در محضر چندین سردار سفارش من را کردند. صبح روز بعد آقای ابراهیمی، مسئول ایثارگران نیروی انتظامی، با من تماس گرفت و پرسید: می‌توانی پرستار مادر شهید خرازی باشی؟
 
 
خبرگزاری فارس - اصفهان؛ پرستاری، یک وظیفه ساده و بی‌منت نیست؛ بلکه رسالتی است که در دل آن عشق، فداکاری و از خود گذشتگی نهفته است. پرستار نه تنها بدن‌های بیمار را التیام می‌بخشد، بلکه در بسیاری از مواقع، روح و روان افراد را نیز مداوا می‌کند. در فرهنگ اسلامی و ایرانی، پرستاری نمادی از محبت و مراقبت است و آنچه بر روح پرستاران این سرزمین سنگینی می‌کند، پاسداری از سنت‌های عمیق انسانی و دینی است که سال‌هاست در تار و پود این خاک ریشه دوانده است.در این میان، مادران شهدا همچون پرستارانی ویژه به‌نظر می‌آیند. آنان که در سخت‌ترین لحظات زندگی خود، نه تنها جانشان را فدای انقلاب کردند، بلکه روحی مقاوم و دلی پر از صبر و عشق به وطن را به فرزندان خود آموختند. آنها همانند حضرت زینب کبری(س)، پرستارانی هستند که در دایره‌ وسیع‌تری از مسئولیت‌های اجتماعی و انسانی، برای دفاع از آرمان‌ها و ارزش‌هایشان ایستاده‌اند.روز پرستار فرصتی است تا به این فداکاران عظیم‌الشأن که در پشت هر مرگ و زندگی، نه تنها جسم، بلکه روح انسان‌ها را نیز پرورده و التیام داده‌اند، ادای احترام کنیم. اما چه چیزی می‌تواند از این روز پرستار، نمایشی عمیق‌تر و تأثیرگذارتر باشد جز روایت زندگی و پرستاری از مادری که خود در نقش یک مادر شهید، اسوه‌ای از صبر و فداکاری است؟نرگس علیزاده، پرستاری است که در سال‌های آخر زندگی حاجیه خانم تابش، مادر شهید حسین خرازی، در کنار ایشان بود. او نه تنها پرستار جسمی، بلکه پرستار روحیه و امید این مادر بزرگوار بود. این روایت، داستان یک مسئولیت سنگین، اما پر از برکت است که در آن، عشق و دلدادگی به آرمان‌های شهدا، همچنان در دل پرستار جاری است.
 
نرگس علیزاده، دانش‌آموختهٔ رشته کارگردانی سینما از دانشگاه تهران و علوم قرآنی از دانشگاه شیراز، درباره چگونگی آغاز این مسیر می‌گوید: از کودکی عرق خاصی به شهدا داشتم؛ چون از گران‌بهاترین نعمت زندگی یعنی جانشان برای دفاع از ملیت، وطن و ناموسشان گذشتند. ازاین‌رو زندگی‌ام را وقف شهدا کرده بودم. مدتی در شرایط سختی قرار گرفته بودم تا اینکه شبی خواب دیدم شهید سلیمانی در محضر چندین سردار سفارش من را کردند. صبح روز بعد آقای ابراهیمی، مسئول ایثارگران نیروی انتظامی، با من تماس گرفت و پرسید: می‌توانی پرستار مادر شهید خرازی باشی؟ همان لحظه خوابم در ذهنم مرور شد و به عشق بزرگ‌ترین سردار هشت سال دفاع مقدس، قبول کردم پرستار ایشان باشم.او از تجربه نخست پرستاری‌اش چنین می‌گوید: با اینکه اولین بار بود پرستاری از کسی را بر عهده می‌گرفتم، اما این اتفاق شروعی تازه در زندگی من بود. تمام سختی‌ها با معجزه‌هایی که از حاج حسین خرازی دیدم به فرصت تبدیل شد. دو سال پرستاری از مادر شهید خرازی یکی از زیباترین فصل‌های زندگی من شد و حضور پر برکت روح حاج حسین را در زندگی‌ام به من ثابت کرد.علیزاده در ادامه از لحظه‌ای دشوار می‌گوید که قصد ترک این مسئولیت را داشته است: پرستاری از حاجیه‌خانم برایم بسیار سخت بود تا جایی که تصمیم گرفتم انصراف بدهم، اما روزی به من گفتند: نرگس، از تو خواهشی دارم، لطفاً به من نه نگو. من دیگر زیاد زنده نیستم، قول بده تا وقتی زنده هستم پرستارم باشی. من هم قول دادم و علی‌رغم همه مشکلات، تا آخرین لحظه در کنارش ماندم.
 
 
پرستار مادر شهید خرازی از ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید: مادر حاج حسین بسیار شوخ‌طبع بودند و به گفته هم‌رزمانشان، حاج حسین هم این روحیه را از ایشان به ارث برده بود. قدرت مدیریت و اقتدار در همه امور، به‌ویژه در خانواده، از خصوصیات بارز ایشان بود. به نظرم مدیریت راهبردی حاج حسین در لشکر امام حسین(ع) از آموزه‌های مادرشان سرچشمه می‌گرفت.او ادامه می‌دهد: حاجیه‌خانم همیشه در فکر حل مشکلات مردم بودند؛ هرکس به کمک نیاز داشت، به او پناه می‌آورد. با تواضع و ساده‌زیستی زندگی می‌کرد و هیچ ادعایی بر اینکه مادر یکی از بزرگ‌ترین فرماندهان جنگ است نداشت. در عین اقتدار، بسیار مهربان و دل‌رحم بودند.علیزاده درباره صحبت‌های مادر شهید خرازی از فرزندش می‌گوید: اغلب از دوران کودکی حاج حسین می‌گفتند و از روحیه مسئولیت‌پذیری او یاد می‌کردند. تأکید داشتند که از نوجوانی اهل کار و خودسازی بوده است. همیشه می‌گفتند: "حسین با دیگر فرزندانم متفاوت است. به پدرش می‌گفتم حسین برای خودش کسی می‌شود و به جایگاهی می‌رسد که بقیه فرزندانم نمی‌رسند.او درباره حال‌وهوای خانه مادر شهید خرازی می‌گوید: در منزلشان همیشه محفل بچه‌های لشکر امام حسین(ع) برپا بود. خانه، همان محل تولد حاج حسین و محل ضبط مستند شهید آوینی بود. شهدای بزرگی مانند شهید آوینی، شهید کاظمی و شهید زاهدی به آن رفت‌وآمد داشتند. برای من حضور در آن خانه بسیار ارزشمند بود.با احساسی خاص ادامه می‌دهد:‌ هر شب روبه‌روی تصویر حاج حسین می‌خوابیدم، با او حرف می‌زدم و حضورش را حس می‌کردم. از شهید خرازی خواستم توفیق داشته باشم تا لحظه آخر کنار مادرشان بمانم و همین خواسته محقق شد.
 
 
علیزاده از صحنه‌ای تأثربرانگیز یاد می‌کند:«در اواخر عمر، که حاجیه‌خانم قادر به حرکت نبودند، چند بار با آمبولانس ایشان را سر مزار حاج حسین بردیم. روی ویلچر جلوی مزار می‌نشستند، اشک می‌ریختند و خطاب می‌کردند: ننه حسین! با او مادرانه حرف می‌زدند و آرام می‌گرفتند.او از روزهای پایانی عمر مادر شهید خرازی چنین روایت می‌کند: در روزهای آخر، با وجود سختی و درد زیاد، مدام می‌گفتند: ننه حسین، دیگر خسته شدم، بیا من را با خودت ببر. تا اینکه نیمه‌شب ۸ مهر گفتند مهمان دارم. چادرشان را سرشان کردم و با چشمانی آرام، گویی خوابشان برده باشد، به فرزند شهیدشان پیوستند.
 
روایت نرگس علیزاده، تنها داستان یک پرستار و یک مادر شهید نیست؛ حکایت ادامه‌ی راه عشق است، ادامه‌ی ایمان و صبری که از عاشورا تا امروز در رگ‌های این ملت جریان دارد.او نه‌تنها پرستار جسم خسته‌ی یک مادر بود، بلکه شاهد لحظه‌هایی شد که زمین و آسمان به هم رسیدند؛ لحظه‌ای که مادری، سبکبال، به دیدار فرزندی رفت که سال‌ها پیش، جانش را در راه خدا فدا کرده بود.

دیدگاه / پاسخ